خلاصه کتاب
خلاصه ی کتاب دختری که از اول انار بود
– می دونی مھلا، آدم ھا از عشق بدشون نمیاد، فقط باید وقتش برسه!
روایتی عجیب و شیرین از علاقه ای متفاوت و طولانی! مھلا که دیوانه وار عاشق انار است دیگر لب به انار نمی زند چون عطا نیست تا انار نوبرانه ی پائیز را به دستش برساند و حالا بعد از ده سال دوری عطا برمی گردد و مھلا می بیند علاقه اش مثل روزھای اول داغ و آتشین است اما عطا با زنی جوان برگشته…
چند جمله از دختری از اول انار بود
وقتی که هست خوب زل بزن به دست پر مو و رگهاش که به نظرت قوی ترین دست های عالمند.نگو وقت ندارم،فردا امتحان دارم چیزی نخوانده ام.نگو باشد برای بعد،کدام بعد؟
می گویم:همیشه لازم نیست برای یه دختر کوه بکنی یا با غول بجنگی.یه وقتهایی کوه کندن اینه که کاری کنی از ته دل باور کنه دوستش داری.به حرف ساده اس،اما توی عمل قد کوه کندن و جنگیدن با غول سخته…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.